"صنفی یا سیاسی"؟
برای دوره اى يک گرايش مسلط در ميان کارگران و هر معترضى اعم از معلم و پرستار، تعريف خود و مبارزه اش بعنوان يک حرکت "صنفى" بود. اینگونه القاء میشد که جمع و حرکتش را صنفی اعلام کند بهتر است. از این بابت دوفاکتور ذهن مطالبه جوی معترض را اقناع میکرد. نخست اینکه: «من روی حساب صنفی بودن حرف خودم را میزنم و دنبال "تحریک" دیگر مطالبه جویان و حق و حقوق طلبان برای پیشبرد امر خود نیستم. هرچه میخواهم تنها مطالبه جمعی است که من در آن قرار دارم». دوم اینکه «من سیاسی نیستم٬ حکومتت را به رسمیت میشناسم٬ قوانینت هرچه هست را قبول دارم٬ تنها میخواهم لابلای همین قوانین و "شعارهای مستضعف گرایانه اسلامیت" نمدی بیابم و کلاهی از آن برای خود بدوزم». و این نمد را هرگز نیافته است. معترض حق طلب ما در میابد که صنفیگری٬ نتیجه ای به جز تنها ماندن٬ زبان بریده شدن و به زندان افتادن نماینده صنفی اش چیز دیگری نصیبش نکرده است. معروف است که جمع کوچک بی پشتیبان را راحت تر میزنند. معروف است که چاقوکش زبان بُر و شکم سفره کن از جمعیت هراس میکند.
اين نکته را بايد اينجا تصريح کرد که در ايران تقاضاى هر خواست ساده و برحق و "بدون استخوان و صد در صد اقتصادى و صنفى"، با سد دولت و پليس و حراست روبرو ميشود و بناچار سياسى است. دولت ماهيتى سياسى به موضوع ميدهد. ايران با کشورهاى غربى فرق زياد دارد. آنجا مبارزه اقتصادى در چهارچوب سازمانهاى اتحاديه اى و کارفرمائى تا حدود معين و تا جائى که جامعه دچار فلج نشده ميتواند بدون دخالت دولت پيش رود. در ايران اينطور نيست. ماهيت اين موضوع در ايران همين نيست. و کلا تقسيم بندى سياسى و صنفى در اين بحث، صورى و براى توضيح بحث است. و نکته ديگر ما معتقد نيستيم که کارگر در يک مبارزه معين بايد بجاى خواست اضافه دستمزد مثلا مرگ بر جمهورى اسلامى بگويد. اين نوع ارتقا خواست صنفى به سياسى درک چپ سنتى است. بحث در اينجا با خطى است که آگاهانه افق مبارزه کارگرى را محدود ميکند و همين را در چهارچوب "صنفى يا سياسي" خط کشى ميکند. ما با همين فرض شروع ميکنيم و بر سياست کارگرى در مبارزه براى احقاق حقوق تاکيد ميکنيم.
سوال این است: آیا در مقابل حکومتی که زبان نماینده صنفی را میبرد٬ به زندان طویل مدت محکومش میکند٬ کارگر معترض و حق طلب را به شلاق محکوم میکند٬ تیم ترور برای فعال حقوق کارگر جور میکند٬ میتوان جمع خود٬ کارگر کارخانه خود و معلم جامعه خود را صنفی و جدای از سایر همسرنوشتان خود تعریف کرد؟ واقعاً در مقابل اینچنین حکومتی و اینچنین کارفرمایی راه درست صنفی بودن است؟! حکومت و کارفرمایانی که به هر طریق ممکن٬ نه تنها
مطالبات کارگر را دور میزنند و از پرداختش استنکاف میکنند بلکه هر دم دنبال سیاستهایی هستند که به حق و حقوق دستمزد بگیر جماعت٬ تعرض بیشتری کنند. این یک نبرد است. در این نبرد٬ از موضع ضعیف و امتیاز سیاسی دان به حریف با صنفی تعریف کردن خود و از این جهت خود را از حمایت همسرنوشتان خود محروم کردن٬ دست حریف را برای برداشتن هر سلاح سیاسی و نظامی علیه خود باز گذاشتن٬ چگونه میتوان انتظار پیروزی برای خود متصور بود؟ خلاصه اینکه: "من صنفی هستم" یعنی "بیا مرا بزن" و در بهترین حالتش "بیا به من وعده سرخرمن بده". دستمزد بگیری که مطالبه اش را "صنفی" اعلام میکند تا جمهوری اسلامی بشنود٬ لابد پیش خودش دارد بی خطر بودن خودش را به جمهوری اسلامی اعلام میکند٬ نکند که جمهوری اسلامی عصبانی شود و به او خشم بگیرد! کارگر "صنفی" انتظار دارد جمهوری اسلامی با لبخند٬ مطالبه اش را تامین کند! جمهوری اسلامی برای جمع کارگرانی که مطالبه اشان را "صنفی" و جمعشان را مجزا و بی پشتوانه معرفی میکنند٬ چماق و چاقو را زیر بغلش قایم کرده و آماده دارد. قوای انتظامیش در یک چشم به هم زدن دمار از روزگار کارگر و معلم و پرستار و جمع بی پشتوانه اش در میاورند.
"من هم مسلمان هستم" و لاشخورهای اسلامی!
کدامیک از احکام قرآن و اسلام تاکنون صد در صد به نفع حکومت و کارفرمایان کارکرد نداشت؟ اجرای کدامیک از احکام صریح قرآنی و اسلامی به نفع حکومت تمام نشده؟ حکومت با توسل به کدام حکم قرآنی و تعابیر و تفاسیر اسلامی٬ امور خودش را در هرچه بی حقوق تر کردن و چاپیدن و غارت کردن آدم زحمتکش و دستمزد بگیر٬ پیش نبرده؟ "من هم مسلمان هستم"٬ تا حالا به نفع کدام طرف این نبرد عمل کرده؟ کدام شورای اسلامی کار و انجمن اسلامی٬ کار را به نفع جمهوری اسلامی و جماعت کارفرمایان تمام نکرد؟ این سوالهای ساده را لابد هر کارگر و انسان شریفی که در آن مملکت با مشاهده انواع احکام و حیل اسلامی شاهد بی حقوقی بی حد و حصر خود و تباهی زندگی انسانهایی با وضعیت خود بود٬ حتماً از خودش کرده.
همین شوراهای اسلامی کارخانه ها٬ که در سال ٥٩ یکشبه مثل علف جلوی پای کارگران و شوراهای کارگری منتخب کارگران سبز شدند٬ چه رذالتهایی که به خرج ندادند و چه مصیبتها که به سر کارگر مبارز و حق طلب کارخانه وارد نکردند. چه ثروتها که از دسترنج کارگر نصیب لاشخورهای جمهوری اسلامی و کارفرماهای گردن کلفت اسلام پناهشان٬ نکردند. "شورای کارگری کارخانه شماره یک ایرانیت ِ " ما در غنی آباد شهر ری٬ اتفاقاً یک موفقیت هم بر سر اضافه حقوق کسب کرده بود و حرف هزار و یکصد تومانش را در مقابل سیصد و پنجاه تومان دولت موقت مصدقی - اسلامی بازرگان٬ به کرسی نشاند و عقب افتادۀ اضافه حقوقش را هم دریافت کرد. بنی صدر مصدقی – اسلامی٬ این بازرگان اروپا دیده٬ آمد گفت "شورا پورا مالیده".
دوست عزیزم حسین کارگر قسمت هاچک را شورای اسلامی نوظهور، که بیشترشان را نمیشناختیم این تعداد ریشو از کجا آمدند٬ به کمک لمپنهای کمیته شهر ری آنچنان زدند که خدمات آمبولانس صدا کرد و بیهوش به بیمارستان انتقالش دادند. مرا فتح الله راننده سرویس خبر کرد و از مهلکه رهانید. همۀ کارخانه را گشتند و بدون استثناء تمام اعضای شورای کارگری را تهدید کردند و هر که صدایش در آمد را در همان محل جلوی چشم کارگر زدند و یا به کمیته بردند و باز زدند. یک کارگر از چنگشان گریخته را که سه ماه بعد رفته بود حقوق یکماه دریافت نشده اش را بگیرد٬ همانجا گرفتند٬ تحویل اوین دادند و پنج سال زندان برایش بریدند.
تا آنجایی که ما خبردار شدیم٬ تمام کارخانه های اطراف شهر ری٬ غنی آباد تا ورامین٬ شوراهای
کارگریشان به همین نحو سرکوب شدند. خبر میگرفتم که بعد از آن آمدند دم در کارخانه گوسفند کشتند٬ دسته بری راه انداختند٬ نوحه خوان آوردند و کارگران را توی سینه زنی سرشماری میکردند و هرکس نیامده بود را سرکوفت اسلامی میزدند. نمازخانه را بزرگ کردند. دسته دسته کارگر را با نوحه و ضجه به جنگ فرستادند تا "شهید" شوند. توده ایها هم وسطشان بودند. از آنزمان تا حالا جز نوکری جمهوری اسلامی و کارفرماهای لاشخورش کار دیگری انجام ندادند. خب٬ اینهم از تشکیلات کارگری اسلامیش. تشکیلات اسلامی که "کارگریش" اینجوری است٬ دیگر حکومتش چه جوری خواهد بود؟! اصلاً میتواند تشکیلات "کارگری" اسلامی غیر از این باشد؟ کسی میتواند کاراکتر بهتری از این تشکیلات "کارگری" اسلامی تصویر کند؟ چرا آدم باید به اینچنین کاراکتر ضایع٬ واسطه و عامل استثمار هرچه شدیدتر کارگر٬ امید ببندد که به عنوان نماینده اش برود حقوق کارگر را از جمهوری اسلامی طلب کند؟ چرا آدم باید نوکر و چماقدار جمهوری اسلامی را بفرستد تا از جمهوری اسلامی حق و حقوقش را بگیرد؟! اینجوری آدم میتواند حق و حقوق خودش را از جمهوری اسلامی مطالبه و دریافت کند؟! البته همه شان چماق و چاقو نمیکشند! "آدم خوش اخلاق" و پشت هم انداز و دری وری اسلامی و "غیر اسلامی" تحویل بده هم تویشان کم نیست. ولی همه شان اعضای ارکستر سیاستهای رذیلانه جمهوری اسلامی علیه منافع کارگرند.
مبارزه سیاسی کارگر
صحنه صحنه نبرد است. تعارف تمام شد. برای پیروزی در نبرد باید تشکیلاتی داشت که سیاسی و روی منافع طبقه کارگر فکر کند. راه زدن بهترین و موثرترین تشکیلات را میتوان در مجمع عمومی رویش بحث کرد٬ آموخت و آموزاند. تشکیلاتی که قبل از پای اعتصاب رفتن میداند دور و برش چه خبر است یک تشکیلات سیاسی است. تشکیلاتی که از قبل میداند حداقل روی چه تعداد کارخانه٬ شرکت و موسسه و بیکار و دانشجو و دانش آموز و کلاً مردم٬ میتواند برای پشتیبانی حساب کند٬ کارش درست است. مجمع عمومی که سر درآوردن از دفتر و دستک کارفرمای کارخانه و بده بستانهای امور مالی و پرداختهای زیر میزی و دفاتر اخراج کارگر را حق خودش میداند٬ دارد کار سیاسی میکند. کارگر از اینجا دخالت و تعرض به سیاست حکومت را تمرین میکند. کارگری که میداند مثلاً "جمعیت منتظران مهدی" محل زندگیش کلاً چقدر در سال از دولت پول و امکانات دریافت میکند٬ چه کسانی به آنها پول میدهند و آنها اصلاً به چه کاری مشغول هستند و خبرش را به مجمع عمومی کارخانه اش میبرد٬ دارد کار و مبارزۀ درست سیاسی میکند. کارگری که خبرهای خشم و خروش کارگران و دعواهایشان با جمهوری کارفرمایان اسلامی را به میان مردم محل زندگیش میبرد٬ دارد مبارزۀ درست سیاسی میکند. کارگری که هر طوری شده سرش را توی اینترنت میکند٬ نوشته زیر لباسکاری دریافت میکند و میبرد میخواند٬ و میگذارد زیر لباسکارش و به دیگری میدهد٬ دارد مبارزه درست سیاسی میکند. کارگری که دنبال نوشته های منصور حکمت میگردد دارد مبارزۀ درست سیاسی میکند.
نبردی بی امان در پیش است. طبقه کارگر چه چیزی برایش ضروری تر از این است که صف خودش را تجهیز کند؟ چه چیزی برایش نتیجه بخش تر از این است تا به عرصه ها و راهکارهایی که تاکنون برایش "حرام" کرده بودند٬ نگاه عمیقتری بیندازد؟ چرا تشکیل منظم مجامع عمومی که بهترین ظرف سر در آوردن از چند و چون عرصه های جدید نبرد با سرمایه و حکومت اسلامیش است یک امر مهم و حیاتی است؟ چرا مجمع عمومی و ارتباط گیری با سایر بخشها و مجامع معترض و حق طلب انسانی برای کارگر به اندازۀ نان شب واجب است؟ ارتباط با مجامع دیگر معترض کارگری٬ توجه به تشکلهای سیاسی و مدافع حقوق طبقه کارگر٬ اهرمهایی است که تاکنون برای طبقه کارگر "حرامش" کرده بودند. اینها مقدمات سیاسی شدن و مبارزه سیاسی کردن کارگر است. کارگری که مبارزه اش را سیاسی میکند٬ این چیزها را خوب میفهمد. کارگری که مبارزه اش را سیاسی میکند٬ راحت دستگیرش میشود منع بودنش از رفتن به این جنبه های موثر و کارآمد مبارزه٬ تا چه اندازه به ضررش تمام شد. کارگری که مبارزه اش را سیاسی میکند٬ راحت دستگیرش میشود٬ زمانی که صنفی عمل میکرد٬ داشت توی زمین ِ سیاست جمهوری اسلامی و کارفرماها بازی میکرد و مرتب گل میخورد! چرا "دفتر تحکیم وحدت"٬ این تشکل دگردیسی اسلامی یافته و "لیبرال" شده از صنفی در آمدن و سیاسی شدن دانشجو هراسان است؟ چرا دانشجو هرچه سیاسی تر و پرچمش سرخ تر میشود روی پلاکاردش "ما از مبارزه کارگران دفاع میکنیم" بیشتر ظاهر میشود؟ چرا جلب حمایت کردن کارگران کارخانه های دیگر و حمایت کردن از مبارزات کارگران سایر کارخانه ها٬ شرکتها و موسسات٬ امری به شدت سیاسی است؟
چرا جمهوری اسلامی وقتی اینجور رفتارهای سیاسی را از کارگر می بیند٬ دست و پایش میلرزد و کوتاه میاید؟ چرا هرچه کارگر مبارزه اش را سیاسی تر میکند و دامنه اعتراض و مطالبه اش را در سطح مملکت گسترده تر میکند٬ دعواهای داخل حکومت سوخت بیشتری میگیرد و شکافهایشان عمیقتر میشود؟ چرا مبارزه کارگر هرچه سیاسی تر و گسترده تر میشود٬ از داخل حکومت "مدافعین جدید حقوق کارگران" که کارگر سیاسی مبارز فریبشان را نمیخورد و حبّشان را قورت نمیدهد٬ بیشتر ظهورمیکنند؟ خلاصه هر کسی و یا هر جریانی سیاسی که نخی به جمهوری اسلامی متصل شده داشته باشد٬ از تشکل سیاسی یافتن مبارزه طبقه کارگر احساس نگرانی و اضطراب میکند. مبازره کارگر هرچه سیاسی تر٬ هر چه جدی تر و متشکل تر٬ هرچه حمایت یافته تر٬ هرچه در سطح مملکت فراگیر تر٬ جمهوری اسلامی هرچه عقب نشسته تر٬ قوای انتظامی و اهرمهای سرکوب در مقابل طبقه کارگر ترسیده تر و جاخورده تر. و بیرون کشیدن حق و حقوق کارگر از حلقومش آسانتر. ترفندها و مانورهای سیاسی حکومت روشده تر و خنثی تر. حکومتی که همۀ هم و غمش چیزی بجز بالا کشیدن ثروت جامعه و صرف اعوان و انصار خود کردن و جیب سرمایه داران و دلالان و رانت خواران کاربدستش را پر کردن نیست. حکومتی که تا حالا ده جور قوای انتظامی با ده جور تجهیزات برای سرکوب مردم فراهم آورده است را چگونه میتوان خفتش را گرفت و حق انسان را از حلقومش بیرون کشید؟ حکومتی که بجز
قرآن و نماز و روزه و عزا و امام زمان و زندان و وحشت افکنی و ارعاب و اختلاس و ارتشاء و زورچپانی و بالا کشیدن دسترنج کارگر هنر دیگری از خودش بروز نداده. حکومتی که هر نقشه ای که تا حالا سوار کرده چیزی بجز دنبال نخود سیاه فرستادن مردم و تامین سور و سات برای بقای حکومت طاعونیش نبوده را چگونه باید از پسش برآمد؟ جای امیدواری بسیار است. کارگر دارد طعم قدرتمند شدن و تشکل یابی کار درست را مزمزه میکند. کارگر دارد برای تغییر دادن اوضاع زندگیش و از فقر و فلاکت رهاندن خود و انسان نوع خودش پا پیش میگذارد. قدمش مبارک.
(بخش ٣) : جمهوری اسلامی٬ طبقه کارگر و جنگ. . . . ادامه دارد.